loading...

بازدید : 226
دوشنبه 10 فروردين 1399 زمان : 2:37

سلام و عرض ادب به دوستان عزیزم

در این پست (چه هدف والایی برای خود انتخاب کنیم ) قبلا گفتیم که والاترین هدف برای انسان، معرفی خدا و نعمات او می‌باشد.

در این قسمت میخواهیم کمی‌در مورد کمیت و کیفیت ملاقات با پرودگار که نخ تسبیح همه‌ی هدف‌هامون هست صحبت کنیم.

تخیل چیز خوبیه! نه؟ فرض کنیم میخوایم بریم به ملاقات شخصی که همه‌ی کارها از زیر دست او رد میشه، رئیس همه‌ی رئیس‌ها است، اگه تخیل و تجسم کنیم حس عظمت بودنشو میچیشی.

حالا خودمون رو به آب و آتیش میزنیم تا کیفیت این ملاقات رو زیاد ترش کنیم تا منفعت کامل ازش ببریم.

*

1- اول اطلاعات کسب میکنم که از چه چیزی خوشش میادو از چه چیزی خوشش نمیاد

ساده بگم چرا الله برای کارهایی که ضرر و نفعش برای خودمونه پای خودشو آورده وسط و ثواب و گناه تعریف کرده؟ آیا این چیزی جز محبت بی اندازه الله هستش؟!

*

2- اطلاعات کسب میکنم که ایشون چه کسی است، چه قدرتی دارد، از کجا آمده است، الان کجا است؟

پیشنهاد : سخنرانی راز ذریه از آقای علی اکبر رائفی پور

*

3- آیا میتوانم قبل از ملاقات نهایی با این شخصِ به این عظمت ، ملاقات‌های تمرینی و فرضی داشته باشم و خودم را آماده تر کنم (بله اون نماز است، نماز تمرین ملاقات با خداست، تمرین صحبت کردن با خدا)

*

4- یه سری وقتها این تمرین کردن‌ها عمومیه و یسری زمانها خصوصی، بهترین وقت تمرین خصوصی نماز شب خواندن است، نماز شب مرکبی است که میبره به بهترین ملاقات و شیرین ترین و خصوصی ترین ملاقات با پروردگار.

*

5- بعض اوقات میانبر‌هایی است که تمرین ملاقات با پروردگار رو اثر بخش تر میکنه و اون کاتالیز گر دعا است، بله دعا!

دعا یعنی در خواست کردن از الله برای برقراری ملاقات بهتر و تمرین بهتر (یکی از بهترین دعا‌ها، استغفار است، و استغفار کارکردش قدرت افزایی است)

*

6- تا این جا هر چی تمرین بود یکطرفه بود، یک تمرین است که مکمل تمرینهای بالا می‌باشد و اون قرآن خواندن است، قرآن خواندن یعنی صحبت کردن خدا با ما (اگه یه شخص بزرگ صحبت کنه چیکار میکنم، لام تا کام گوش میدم و ادب میکنم در برابرش و کم و گزیده در مقابلش صحبت میکنم)

برای همین نسبت تمرین قرآن خواندن باید به سایر تمرینها زیاد باشد

*

7- خدمت به مردم چه ارتباطی با ملاقات با پروردگار می‌تونه داشته باشه و چه تاثیری تو کیفیت ملاقات داره؟

خدمت به مهمانهای میزبان کریم و بزرگ، احتمال دیدار موثر و بهتر با میزبان را مقدر می‌کند.

  • به مردم پول می‌دی تا نظر میزبان رو جلب کنی
  • حمالیِ مردم رو می‌کنی تا نظر میزبان رو جلب کنی
  • حال و احوالشون رو میپرسی تا نظر میزبان رو جلب کنی
  • پول در میاری و به زندگی خودت میزنی تا جور زندگی ات به گردن دیگران نباشد باز به مردم خدمت میکنی و باز جلب رضایت میزبان
  • تو خونه به پدر و مادرمون کمک میکنیم تا باز جلب رضایت میزبان بزرگ و کریم رو بکنیم

*

8- از قدیم میگن رابطه‌ی خودت و خدا را تنظیم کن و خدا رابطه تو و مردم را تنظیم میکند

یکی از مولفه‌های رابطه خوب با خداوند، به گفته خودش رابطه خوب داشتن با خلایق اوست، و اگه این کار دوم یعنی رابطه خوب با مردم داشته باشی خودبه خود رابطه‌ی خوبی با خداوند به وجود می‌آید.

*

9- به نظرم ارزش یه دیدار و رابطه و ملاقات زمانی بیشتر می‌شود که، بدون درخواست میزبان، خودمون مشتاق به دیدار او باشیم شده با تلفن و با پیامک زدن

  • یه وقت‌هایی میزبان خودش وقت مشخص میکنه و میگه این موقع حتما بیا یا این جا این کار رو حتما انجام بده و منتظرت هستم (یه جور میشه گفت واجبات)
  • یه وقت‌هایی هم گفته اگه خودت بیای من کم نمی‌زارم برات (مستحب)
  • یه وقت‌هایی هم نگفته بیا ولی تو مشتاق دیدار او هستی و له له میزنی که ملاقاتش کنی ولو با تمرین.(مباح)
  • یه وقت‌ها یی میزبان میگه این کارارو نکنی دیدارمون اثر گذار تر میهشه‌ها (مکروه)
  • یه وقت‌هایی میزبان خودش مشخص میکنه که اینکار‌ها رو انجام نده که اگه انجامشون بدی از دیدارمون چیزی نصیبت نمیشه و اگه انجامشون دادی و فهمیدی اشتباه کردی اگه بیای من چند قدم بیشتر از تو پیشقدم می‌شوم (محبت و امید هم از طرف میزبان در این مرحله کم نمی‌شه )

*

پس چه خوب میشه همه‌ی هدف‌هامون رو به یه نخ بندازیم و اون بهترین ملاقات با شخصی که نامحدود است، و نامحدود یعنی هر وقتی که بروی به ملاقات و دیدارش باز چیزی نصیبت میشود و این جا میشه درک کرد که بهشت جز هتلگاهی برای دیدار جمال و جلال او نیست.

*

ممنون از توجه تون

اگه باز نکته‌‌‌ای یا صحبتی به نظرت میرسه که باید گفته بشه ممنون میشم کامنت بزاری تا من هم یاد بگیرم.

انواع ته دیگ خوشمزه
بازدید : 207
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 12:19

ببین !

وای از آن روزی که برای خود برند کاذب درست کنی در ذهن و قلب دیگران و صد البته خودت.

خودت می‌دانی که آنی نیستی که می‌نمایی، بلکه آنی هستی که هستی.

حال که می‌خواهی درستش کنی، برند کاذب قد علم می‌کند و نمی‌گذارد اعتبار کاذب اجتماعی ات را خرد کنی.

می‌ترسی جانم.

می‌ترسی.

می‌ترسی ازآن روزی که همه بفهمند دروغ گفتی و نبودی آنچه که بنمودی.

حال افسوس میخوری، ولی کاش قبلا می‌ترسیدی.

می‌ترسیدی از آن دروغی که به خودت می‌زنی تا در آینده از دروغ خودت، خودت از خودت حالت بهم نخورد.

می‌دانی راه حل چیست و مشکل از بیخش کجاست ؟!

تو می‌نمایی آنچه را که در خود نمی‌بینی و این چیزی نیست جز فاصله حرف تا عمل.

اگر آنچه را که می‌نمایی بودی، الان مجبور نبودی آن چه را بنمایی که نیستی.

دوست داری در نگاه دیگران کم ارزش جلوه ننمایی!

دوست داری در نگاه دیگران کسی باشی که آنها تاییدت کنند!

دوست داری در نگاه دیگران کسی باشی که هر چه را که می‌گویی مثلا عمل میکنی!

ولی نمی‌دانی عزیزم، که نگاه دیگران اصلا به تو نیست !!!

بیا و شرایطت را درک کن و ببین کجا هستی! چه می‌خواهی! و چطور می‌خواهی.

پس‌هان!‌‌‌ای برادر و خواهر کمر همت ببند و عمل کن تا هم دنیایت آباد شود و هم آخرتت.

تعارف و دروغ گفتن به خودت را کنار بگذار و ایجاد کن آن شرایطی را که خودت دوست داری، ابجاد کن، عمل کن.

خودتو بکش بیرون.

خودت را بزار مخاطب این متن، چطوری می‌کشیدی بیرون؟

توروخدا یکی کمکم کنه
بازدید : 364
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 12:19

سلام دوستان ...

در این پست میخوام در مورد تجربه یتلخ از زندگیم در حوزه آموزش و یادگیری رو براتون منتشر کنم، امیدوارم با خوندن داستان من بتونین استفاده خوبی ببرین.

این تجربه مربوط میشه به حدود 7 سال پیش که اونموقع تازه کنکور جواباش اومده بود و حدودای 20 سالم بود که میخواستم انتخاب رشته کنم برای دانشگاه ؛

با من همراه باشین

اولین انتخاب رشته

بعد از اولین انتخاب رشته ام در دانشگاه پیام نور استان زنجان رشته مهندسی صنایع پذیرفته شدم و حدود 2 سال در اونجا درس خوندم :) اونم چه درس خوندنی !!! از همون اول با سیستم دانشگاه در جنگ بودم ، کلاسهای خشک، آدمهای بزرگتر از سن خودم ، یادگیری دروس بی مورد و گاها استادان کم سواد و مخصوصا نمره دادن از روی یه تکه کاغذ نه از روی فهم ویادگیری و خلاقیت ؛ من وقتی وارد دانشگاه شدم که با سخنرانیها و فیلمهایی که بارها دیده بودم از اساتیدی که سیستم آموزش رو نقد میکردن و عیبها شو میگفتن و افرادی که بدون مدرک دانشگاهی به جایگاه‌های رفیعی رسیده بودن .

  • خلاصه با حس طلبکارانه وارد دانشگاه شدم، و اگه یه روزی استادی ازم سوال میپرسید و من جوابشو نمیدونستم ، اون روز کابوس من بود و باعث خشمگین شدن بیمورد و غرور بیشتر میشد.

به دلیل غرور بی جا در مورد اینکه استادان دانشگاه چیزی حالیشون نمیشه و با جوی که دوستانم راه انداخته یودن منم باهاشون همراه شدم و چند نفری از دانشگاه انصراف دادیم به امید دانشگاه آزاد اسلامی‌رشته‌ی فناوری اطلاعات

تغییر دانشگاه از پیام نور به آزاد

در دانشگاه آزاد باز هم به دلیل غرور بی جا، کلاسهایم را یکی در میان میرفتم و به دلیل فهم کاذبی که مثل من دوسال دانشگاه دیده ام و از بقیه دانشجوها سرترم و نیازی به کلاس اومدن نیست ، و نمیدونستم وارد لوپ خطرناکی شدم (چون به کلاس نمی‌اومدم،استاد برام کم ارزش میشد، درس برام کم ارزش میشد،آخر ترم من میموندمو کتاب و جزوه :) به خودم لعنت فرستادنها شروع میشد،اون درس رو یا به زور پاس مشدم یا میافتادم ، برداشتن در ترم بعدی ، باز تکرار پروسه ، فرسایشی پنداشتن دوره کارشناسی، و درآخر ترک تحصیل 2 ساله)

خجالتی بودن و عدم اعتماد به نفس

وقتی تو درسی مشکلی برام پیش می‌اومد، از کسی که واقعا چیزی حالیش بود نمیپرسیدم و میگفتم اگه بگن که چیزی حالیش نیست بهم میخندن و باقی ماجرا ؛ که همش توهمات خودم بود

راه اندازی سایت انجمن

قصه سایت و تشکیل برند سیتازو رو مفصل تو این جا توضیح دادم، و بعدها خود این سایت باعث شد غرور و همه چیز دون بشم و بیشتر کلاسام رو بپیچونم.

آشنا بودن با رییس دانشکده

من در دانشگاه آزاد رنجان حدود 6 سال به صورت فرسایشی فقط میتونم بگم وقت تلف کردم،و از 120 واحد اخذ شده، 62 واحد رو پاس کردم، یکی از دلایلی که میشه روش مانور داد این بود که ، رییس دانشکده از آشناهای پدر بود و حسابی باهم رفیق بودن، و به خاطر امنیت خاطر بیجایی که داشتم درس و کلاسها رو جدی نمیگرفتم و میگفتم در آخر پاس میشم :(

نتیجه گیری

تحقیر کردن استادان و دانشجویان تو ذهن خودم، غرور بی جا به همه شرایط برای نشون دادن اون چیزی که واقعا نیستم ، ثابت کردن اینکه حق با منه ، و لاپوشانی کردن تنبلیام و بیحوصلگیام در قالب ضعف نظام آموزشی، باعث شد که حامد صیدی یه تجربه‌ی گرانسنگ و تلخی رو کسب کنه.

سخنرانی مشیت الهی از وین داریر

حالا میشه پرسید که چیشد به این نتیجه رسیدی و به گذشته خودت نگاه کردی و عبرتها رو کشیدی بیرون ؟؟! جوابش اینه : همش برمیگرده به نقطه عطف سخنرانی گوش دادنام ، اونم سخنرانی " مشیت الهی اثر مرحوم وین دایر "

  • الان میفهمم که چطور باید با نفسم یا به اصطلاح خارجیا " ایگو " برخورد کنم و مدیریتش کنم ، الان میفهمم که دانشگاه رفتن یه مقدماتی میخواد یه مدت بزرگ شدن یا بلوغ فکری و عقلی میخواد تا به اون نتیجه اصلی برسی ، الان میفهمم که قدرت عشق و محبت به سایر انسانها تمامی‌تصمیمات آینده ام رو تحت شعاع خودش قرار میده ، الان میفهمم گذشته ام لزوما تعیین کننده آینده من نیست و به خاطر احساس عشق و محبت و فراوانی نعمات میتونم آینده خودمو بهتر رقم بزنم ، الان میفهمم که یادگیری با غرور توی یه جوب نمیرن ، بلکه یادگیری با تواضع اُخت بسته
  • و در آخر یه مدت طولانی دانشگاه رو ترک میکنم تا موقعی که ارزش واقعی علم و شوق رسیدن به علم تو وجودم شعله ور بشه
توروخدا یکی کمکم کنه
بازدید : 456
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 12:19

سلام دوستان ...

در این پست قراره یه پست دیگه‌‌‌ای رو باز نشر کنم، رپوتاژ نیستشا ، از مطلبش خوشم اومد بدون دستکاری براتون باز نشرش میکنم امیدوارم خوشتون بیاد.

نویسنده : رضا داداشی ، ملقب به داداش رضا :) ؛ آدرس سایتشون http://dadashreza.com

----------------------------

دانلود فایل متنی در قالب pdf

دریافت
عنوان: رضا داداشی
حجم: 619 کیلوبایت

اکنون میتوانم به وضوح ببینم- سری اول : درس و دانشگاه

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 25
  • بازدید کننده امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 27
  • بازدید سال : 27
  • بازدید کلی : 2752
  • کدهای اختصاصی